خبر های امروز : 11
فریادی برای نجات روح نمایش ایرانی
شماره خبر : 8096
07:55 1404-03-02
مرگ خاموش یک نهاد؛
فریادی برای نجات روح نمایش ایرانی
مرکز هنرهای نمایشی کشور، این روزها بی‌متولی مانده و این یک «فاجعه‌ فرهنگی» است، جشنواره تئاتر آئینی و سنتی، به حال خود رها شده است؛ بی‌برنامه، بی‌تاریخ، بی‌جان. آیا این خاموشی، مرگ تدریجی یک سنت هزارساله نیست؟

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی «هرمز»، امین سالاری، مدیر مسئول مؤسسه هنر نمایش ققنوس – بندرلنگه، در یادداشتی نوشت: صدای پای خاموشی می‌آید. نه از سکوت صحنه، که از فرو ریختن تکیه‌گاه‌ها. نمایش ایرانی، تئاتر اقلیم‌ها، جشنواره آیینی سنتی، پژوهش‌های سالیان و تمام جوشش‌های خاک‌خورده‌ی شهرستان‌ها، این روزها در بی‌سرانجامی یک تصمیم اداری دفن می‌شوند.

مرکز هنرهای نمایشی کشور، این روزها بی‌متولی مانده است و این، تنها یک مسئله‌ی اداری نیست؛ این یک «فاجعه‌ی فرهنگی» است، در غیبت متولی، تنها پایگاهی که می‌توانست زبان، آیین، روایت، موسیقی و نمادهای اقلیم‌های گوناگون ایران را به صحنه بازگرداند، جشنواره تئاتر آئینی و سنتی، به حال خود رها شده است؛ بی‌برنامه، بی‌تاریخ، بی‌جان. آیا این خاموشی، مرگ تدریجی یک سنت هزارساله نیست؟

تئاتر آئینی، روایتِ زنده‌ مردم است؛ روح سرزمین است؛ آواز ناخدا، نقالی خسته، تعزیه‌خوان کویر، بندباز لر، لوطی تهرونی، روایتگر ترکمن و خنیاگر بلوچ. این‌ها را نمی‌توان با بخشنامه مدیریت کرد؛ این‌ها را باید فهمید، دوست داشت و پاس داشت.

داود فتحعلی‌بیگی، ستون استوار نمایش ایرانی، بارها هشدار داده: بی‌تکلیفی امروز، میراث دیروز را نابود خواهد کرد. و در این میان، لازم است از اتابک نادری که در دوره‌ای از مدیریت خود با دغدغه و شناختی عمیق نسبت به نمایش‌های ایرانی و آیینی، در پاسداری از این هنر ارزشمند کوشید، صمیمانه قدردانی شود. اگر امروز اندک رمقی از این جریان مانده، حاصل تلاش آنانی‌ست که روزگاری از دل و جان برایش ایستادند.

اما امروز دیگر زمان تعارف نیست.

معاونت محترم هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ مسئولیت مستقیم این رخوت، این سکون، و این بی‌تصمیمی، با شماست، چگونه ممکن است در حالی که ادعاهای بزرگ درباره عدالت فرهنگی و تمرکززدایی مطرح می‌شود، مهم‌ترین مسیر احیای تئاتر بومی این‌چنین بلاتکلیف و بی‌سرپرست رها شده باشد؟ چرا هیچ افق روشنی برای این جشنواره و برای مرکز هنرهای نمایشی تعریف نمی‌شود؟

این بی‌برنامگی، نه‌تنها اجرای نمایش‌ها را، بلکه پژوهش‌ها، آموزش‌ها، تولیدات مستقل و انگیزه هنرمندان شهرستانی را هم تحت‌الشعاع قرار داده است. مؤسسات مردمی و فرهنگی در اقلیم‌های مختلف، که با دست خالی در حال زنده نگه داشتن روح نمایش ایرانی هستند، دیگر چگونه باید به راه خود ادامه دهند؟ آیا هنوز می‌خواهیم با تکیه بر تعهد فردی، نبود نهاد را توجیه کنیم؟

من، از جنوب‌ترین کرانه‌ خلیج فارس، از دل مردمانی که هنر را با طعم دریا و عطر خاک می‌فهمند، این فریاد را می‌نویسم: نمایش آیینی و سنتی ایران در حال خاموش شدن است، اگر اراده‌ای برای نجاتش نباشد. و آن‌چه امروز نیاز است، نه یک بخشنامه‌ی دیگر، که یک تصمیم شجاعانه و تعهد مدیریتی صریح برای تعیین تکلیف، احیاء، حمایت و استمرار این مسیر است.

این یادداشت نه از سر گلایه، بلکه از سر غیرت و هشدار است؛ برای آن‌که هنوز باور داریم این خاک، این زبان، این آیین، شایسته دیده شدن و شنیده شدن است.

نظرات
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!