حالت تاریک

امروز : دوشنبه, 1403/02/31 | 2024/05/20

Logo

برقی که چشم‌ها را گرفت؛

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

برای کاری اداری آمده بودند، جمعی فرهیخته و صاحب سبک مدیریتی خاص که قریب به دو سال با رای اعتماد مردم شهرشان بر کرسی بزرگی تکیه زده بودند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی 《هرمز》؛ برای کاری اداری آمده بودند، جمعی فرهیخته و صاحب سبک مدیریتی خاص که قریب به دو سال با رای اعتماد مردم شهرشان بر کرسی بزرگی تکیه زده بودند.

اولویت کاری‌شان شرکت در یک مجمع ملی آن هم به میزبانی جنوبی‌ترین شهر ایران بود، برای برگزاری کمیسیون‌های تخصصی جهت پیشبرد اهداف کاری‌شان آمده بودند، اما نمی‌دانستند که بروبچه‌های جنوب قرار است چه سوپرایزی برایشان داشته باشند.

افرادی که شغل‌های کاری‌شان متفاوت بود، یکی معلم، دیگری استاد دانشگاه، نفری دیگر ملبس به لباس زیبای پیامبر(ص) و دیگر مشاغلی که گنجاندن آن در این مرقومه از حوصله خواننده خارج است، اما اینک یک لباس را به تن کرده بودند و آن هم نمایندگی مردم شهرشان بود.

از صبح چهارشنبه چهارم بهمن ماه با حضور در هتل همای بندرعباس آغازگر اجلاسیه‌ای بودند که اصل اجرایی آن گفتگو محور بود.

 

از صبح تا ظهر به گفتگو پرداخته بودند و فسفرهای مغزشان را برای یک بیانیه خوب و پر محتوا سوزانده بودند، افرادی با سن و سال های متفاوت، از موهای سپید گرفته تا زلف های سیاه جوانان در این جمع ۳۱ نفره شاهد بودیم.

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

روال گفتگوهایشان نشانگر عزم جدی آنها برای برنامه‌ریزی دقیق و با حوصله بود، آمده بودند کاری کنند کارستان اما نمی‌دانستند عصر همین روز قرار است چه اتفاقی برایشان رقم بخورد.

جلسات خود را به صورت تخصصی تا ساعاتی از ظهر به اتمام رساندند، اذان ظهر گویای حضور در نماز وبعد از آن خوردن یک ناهار مفصل بود، غذایی کاملا جنوبی که ذائقه هر فردی را به طعم خوشش جلب می‌کند و فکر خواب خوش پس از آن، هر انسانی را دیوانه می‌سازد، اما این پایان ماجرا نیست.

قدم‌های خروجی‌شان از رستوران هتل به سمت اتاق‌های اسکانشان ختم نمی‌شود، صدای بوق اتوبوسی را می‌شنویم که درب هتل در انتظار این جمع خاص است، گام‌ها بلندتر برداشته می‌شود تا صندلی‌های اتوبوس را اتراق نمایند.

 

حال شاهد تکمیل ظرفیت اتوبوس هستیم اما همچنان این جمع فرهیخته نمی‌دانند که چه چیزی در انتظارشان است، راننده مسیر را در پیش می‌گیرد، مسیری که به سمت غرب بندرعباس ادامه پیدا می‌کند و مهمانانی که بیشتر کنجکاو می‌شوند که به چه جایی دعوت هستند.

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

کم کم از مناطق مسکونی عبورمی‌کنند و حال در جاده‌ای قرار گرفته‌اند که انتهای آن ختم به صنایع مستقر در غرب شهر بندرعباس است، اما کدام یک از این صنایع قرار است میزبان آنها باشد؟اصلا هدف از حضورشان در چنین جایی چه خواهد بود؟

پس از گذشت قریب به ۳۰دقیقه چشم‌هایشان به مشعل‌هایی روشن می‌شود که گرمای آتش آن را تا دقایقی پس از حضور احساس خواهند کرد.

 

آری درست حدس زده‌اید، به جایی آمده‌اند که ماهیت کارشان نفت و گاز است، شرکتی غول پیکر که تمام شرکت‌های نفتی خاورمیانه را در جیبش می‌گذارد، نام زیبایی هم دارد، به مانند دریایی بی کرانه که در جوار آن این شرکت تاسیس شده است، نامش همانند دریای خلیج فارس است، شرکت نفت ستاره خلیج فارس، نگینی در جنوب ایران و این افراد به بزرگترین پالایشگاه میعانات گازی جهان دعوت شده‌اند.

هماهنگی‌های لازم انجام می‌گیرد و وارد می‌شوند، فکرش را هم نمی‌کردند که این همه سر سبزی را در یک شرکت نفتی شاهد باشند، با خود از مسئولیت پذیری این شرکت در قبال محیط زیست سخن می‌گویند، آری این همه درخت و فضای سبز کاری بود کارستان.

وارد سالن اجتماعات می‌شوند، مکانی کوچک که انگار صندلی‌های آن به طوری دقیق برای میهمانان امروزدر این سالن نصب شده بود، با صفایی غیرقابل وصف در کنار همدیگر می‌نشینند تا جناب آقای مدیرعامل شرفیاب شود.

 

همه منتظر خبرهای خوبی از این شرکت هستند، مدیرعامل ضمن خوش آمد گویی لب به سخن می‌گشاید، مهم‌ترین سوال ذهنی‌شان این است که این غول نفتی را کدام شرکت خارجی به سرانجام رسانده است، اما با شنیدن اینکه این نگین زیبای جنوب کشور، حاصل زحمات چند ساله جوانان همین مرز و بوم است، هوش از سر آنها می پرد و فریاد ماشاءالله را از زبان‌هایشان جاری می‌سازد.

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

آری آنها به شرکت نفت ستاره خلیج فارس آمده بودند، جایی که بیش از ۴۲ درصد بنزین کشور را تولید می‌کند و از این حیث رکوردی جهانی را به خود اختصاص داده است.

توضیحات جناب مدیرعامل آنقدر دلنشین است که گویا دوست دارند این سخن‌ها همراه با قدم زدن در بخش‌های مختلف این پالایشگاه نفتی باشد  و چه زود به مراد دلشان رسیدند، انگار از تله‌پاتی قوی برخوردار بودند، چرا که جناب مدیرعامل پیشنهاد دور زدن در قسمت‌های مختلف این هلدینگ نفتی را می‌دهد، باری دیگر سوار بر اتوبوس می‌شوند اما این دفعه تعدادی از همکاران شرکت نفت ستاره هم با آنها همراه هستند تا بتوانند به خوبی بخش‌های مختلف این طلای سیاه را توضیح دهند، در جای جای این شرکت دور می‌زنند تا به تپه‌ای بزرگ می‌رسند، وقت پیاده شدن است، پس از اینکه پایشان به زمین می‌رسد، نوری زیبا چشم‌هایشان را برق می‌اندازد، نگاهشان به آسمان می‌رود، برق خورشید نیست! اتفاقا دم غروب هم هست، پس چه می‌تواند باشد؟ آری درست حدس زده‌اید، مشعل‌های زیبایی بود که بر این بام بزرگ به خوبی خودنمایی می‌کردند و این منظر زیبا همه را به گرفتن سلفی و عکس یادگاری وا داشت.

صدای اذان در محوطه شرکت می‌پیچد، برای حضور در فریضه نماز جماعت باری دیگر سوار بر اتوبوس می‌شوند، این بار مقصد مسجدی است که به زیبایی طراحی وساخته شده است.

پس از اقامه نماز جماعت جناب مدیرعامل آنها را به شامی مفصل دعوت می‌کند و این نیز پایان بخش حضور آنها در این شرکت شگفتی ساز است.

همگی با قیافه‌هایی شگفت انگیز سوار بر اتوبوس شده تا به محل اقامت باز گردند اما این جمع نخبگانی باز نمی‌دانند که هنوز اول راه است و باید در یک مسیری مجزا باری دیگر شگفت‌زده شوند.

 

ادامه حرکتشان به بندر شهید رجایی ختم می‌شود، انگار پایتخت اقتصادی بودن بندرعباس را باید به چشم ببینند و این نیز می‌شود آغاز یک ماجراجویی جدید در بزرگ‌ترین بندر تجاری خاورمیانه.

یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور

وجود این همه کشتی و کالاهای دپو شده در این بندر تجاری باری دیگر آنها را به وجد آورده است.

بازدید از ماشین آلات غول‌پیکر و نحوه ترانزیت کالا از طریق دریا نیز تجربه جدیدی است که از آمدنشان به این مکان بزرگ مسرور هستند.

باری دیگر پیشرفت توان داخلی کشور را می‌ستایند و مرحبا می‌گویند، آری این جمع ۳۱ نفره از جای جای ایران به جنوب کشور آمده بودند، آنها رؤسای شوراهای شهر مراکز استان های کشور بوند، نه یک رئیس شورا، بلکه یک ایران و یک ایران شاهد پیشرفت پایتخت اقتصادی کشور بود.

 

نویسنده: محمدامین عالی پور احمدی

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از