خاطرهای از شهید حسین ملایی؛
برادر شهید تعریف می‌کند: همیشه رفتارش خوب بود و به دوستانش می‌گفت؛ ما باید سرباز خمینی شویم و از فرمان او اطاعت کنیم. همیشه با خدا راز و نیاز می‌کرد و به دستورات الهی و دینی‌اش عمل می‌کرد و مرتب از دین و قرآن می‌گفت.
خاطرهای از شهید اکبر آشنایی؛
فرزند شهید تعریف می‌کند: پدربزرگم بارها اکبر را در بغل فشرده و بوسیده بود و طوری که انگار نمی‌خواهد از او دل بکند، با نگاهی نگران در حالی که سرش را تکان می‌داد، چند مرتبه دور سر او چرخیده و دستش را رو به آسمان گرفته بود.
زندگی‌نامه شهید احمد جعفری؛
شهید «احمد جعفری»، جوانی مؤمن و مهربان از روستای گچینه شهرستان میناب، که از کودکی طعم کار و تلاش را چشید، در ۱۸ سالگی لباس سربازی بر تن کرد و پس از ۲۳ ماه حضور در جبهه‌های غرب، در مرداد ۱۳۶۲ در مهران بال‌های پرواز گشود.
خاطرهای از محمد کارگر سندرکی؛
شهید «محمد کارگر سندرکی» فرزند خانواده‌ای مذهبی و با ایمان بود که با عشق به اهل بیت (ع) و اراده‌ای استوار، مسیر زندگی خود را در راه دفاع از وطن و دین انتخاب کرد و با رشادت‌های بی‌بدیل، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خاطرات جانبازان؛
جانباز سرافراز هرمزگان، «حسن گلی» به روایت لحظه مجروحیت خود در جبهه‌های نبرد پرداخت.
وصیت‌نامه شهید «صفر لقمانی»
شهید «صفر لقمانی» در وصیت‌نامه‌اش بیان کرده است: دیگر خواهشی که دارم از کلیه همشهریان عزیزم این است که امام عزیزمان را مانند مردم کوفه تنها نگذارند و اگر توان دارید به جبهه بیایید، همراه رزمندگان اسلام با کافران مبارزه کنید.
