به گزارش شبکه اطلاعرسانی هرمز، ۲۱ شهریور ۱۴۰۱ بود که نام یک دختر، افکار عمومی ایران را در دست، گرفت؛ مهسا امینی، نام دختری بود که گفته میشد بر اثر برخورد پلیس امنیت اخلاقی و گشت ارشاد تهران، ضربهمغزی شده و در بیمارستان بستری است، مسئلهای که هنوز هیچچیز از آن مشخص نشده، رسانههای آنسوی مرزها ابتکار عمل را به دست گرفته و روایت خود را قالب کردند، بر همین اساس اولین روایتی که جای خود را فارغ از نظرات کارشناسی باز کرد، مقصر جلوهدادن پلیس در این قضیه بود، چرا که رسانههای معاند قبل از فوت مهسا امینی، جریانسازی خود را آغاز کرده بودند و رسانههای بیطرف داخلی نیز اطلاعات دقیقی از چون و چرای ماجرا نداشتند تا اینکه مهسا در بیمارستان جان باخت و موجسواریها بر این قضیه به حداکثر رسید، در این میان، چهار روز بعد از وقوع حادثه، سردار حسین رحیمی رئیس پلیس پایتخت در ۲۸ شهریور طی یک نشست خبری ابعاد فوت این خانم را تبیین کرد و ضمن انتشار فیلم دوربینهای محل وقوع حادثه درباره جزئیات آن توضیح داد و گفت «که روز سهشنبه ۲۲ شهریور خانم امینی به همراه سه نفر خانم و دو آقای دیگر که از اقوام او بوده در پارک طالقانی حضور داشتند و پلیس به سه نفر دیگر تذکر میدهد و در محل میپذیرند، اما از این خانم درخواست میشود به پلیس امنیت مراجعه کرده و از همراهان او میخواهند برای او لباس مناسب بیاورند. این خانم به همراه پنج زن دیگر و یک همکار خانم پلیس به مقر پلیس امنیت اخلاقی منتقل شده و به گفته دو نفر از دختران دیگر حاضر در ون مهسا شوخی هم میکرده است».
با پخششدن فیلم دوربینهای مداربسته پلیس امنیت اخلاقی تهران، تقریباً برای همه روشن شد که قصوری در این ماجرا متوجه پلیس نبوده است؛ اما به هر صورت عالیترین مقامی باید در این حوزه نظر دهد پزشکی قانونی است و مدیرکل این سازمان نیز روز سیام شهریور، در اظهارنظر اولیه در مورد فوت مهسا امینی با بیان اینکه وی سال ۱۳۸۶ در یکی از بیمارستانهای تهران جراحی مغز داشته است، تصریح کرد: «هیچگونه آثاری از ضربوجرح در ناحیه سروصورت و آثار کبودی در اطراف چشمها و شکستگی در قاعده جمجمه مشاهده نشده است».
بیانیه نهایی پزشکی قانونی بدین شرح بود: «ایشان در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۲۲ از ساعت ۱۹:۵۶ به طور ناگهانی دچار افت هوشیاری شده و متعاقب آن بر زمین میافتد که باتوجهبه بیماری زمینهای، متوفی توانایی لازم جهت جبران و تطابق با وضعیت ایجاد شده را نداشته، لذا در شرایط مذکور دچار اختلال ریتم قلب و کاهش فشارخون و متعاقب آن کاهش سطح هوشیاری شده که به دلیل انجام عملیات احیای قلبی ـ تنفسی غیرمؤثر در دقایق حساس اولیه، دچار هیپوکسی شدید و در نتیجه آسیب مغزی شده است، علیرغم برگشت عملکرد قلبی متعاقب عملیات احیای پرسنل اورژانس، حمایت تنفسی انجام شده کارساز نبوده و با وجود انتقال ایشان به بیمارستان و زحمات کادر درمانی بیمارستان کسری، بیمار به علت نارسایی چند ارگانی (M.O.F) ناشی از هیپوکسی مغزی در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۲۵ فوت میکند».
با وجود بررسیهای دقیق و اعلام نظرهای کارشناسی اما معاندین و مغرضین گوششان بدهکار این مطالب نبود و فقط دنبال یک هدف بودند و آن هم ایجاد آشوب در کشور، چرا که دولت با انجام اصلاحات اقتصادی تقریباً موفق شده بود آثار تحولات بینالمللی بر اقتصاد جهانی را در کشور خنثی کند و حرکت سریع دولت در حوزهٔ اقتصادی نیاز به یک دستانداز قوی و بهانههایی برای افزایش تحریمها داشت، از سویی دیگر از ماهها پیشکار کردن روی مسئله زن در ایران و اذعان به اینکه «انقلاب بعدی در ایران یک انقلاب زنانه خواهد بود» به راهبرد جریان فتنه تبدیل شده بود و تقریباً همه میدانستند پاییز ۱۴۰۱ قرار است اتفاقاتی بیفتد؛ اما چه و چگونهاش مشخص نبود؛ از یک جایی به بعد اظهارنظرهای ضدونقیض خانواده مهسا امینی بهویژه پدر و برادرش نیز به این جریان اضافه شد و هر جا که آتش فتنه رو به خاموشی میرفت، جریان دیگری را در کشور برپا کردند؛ کار جریان نفاق و نفوذ از انقلاب زنانه شروع شد؛ اما پوچ بودن و واهی بودن جنبش زن_زندگی_آزادی موجب شد که این آتش خیلی نتواند خود را زنده نگه دارد و بر همین اساس، پرچم فتنه در دو جبهه دیگر یعنی تجزیهطلبی و تفرقه بین شیعه و سنی بلند شد.
پروژه کشتهسازی بنزین روی آتش این جریانات بود و هر از چند گاهی نام جدیدی در افکار عمومی منتشر میشد؛ اما اپوزيسيون، درماندهتر از این بود که بتواند تحولی در حال و آیندهٔ ایران به وجود آورد و تلاشهای آنها نتیجهای جز سو استفاده از احساسات جوانان و هیجانات درونی آنها نداشت.
#زن_زندگی_آزادی، انقلابی بدون رهبر
جریان زن، زندگی، آزادی - خوب توانسته بود خود را به اهداف غربیها نزدیک کند؛ اما نداشتن لیدر، پاشنه آشیل این حرکت موسوم به انقلاب بود، اگر علی کریمی را میخواستیم رهبر این جریان بدانیم که نمیشد؛ چرا که این شخص که تا چند ماه قبل از اغتشاشات برای ریاست فدراسیون فوتبال جمهوری اسلامی ایران، تلاش میکرد؛ حتی در بین فوتبالیها نیز آنقدر مورد وثوق نبود کهرای بیاورد؛ کریمی فقط قورباغهای سر جالیز بود و هیچ ایدئولوژیای برای رهبری نداشت؛ مزخرفتر از کریمی، رضا پهلوی است که چون مگس هر جا بلا نسبتی میبیند خود را به آن جا میرساند و به آن جا میچسباند؛ فردی بیبندوبار که جز ادعای پادشاهی ایران، هیچچیز دیگری در چنته ندارد و کسی از او کوچکترین گام مثبتی را در حق ایرانیان ندیده است، او که ۴۰ سال است از پولهای به غارت رفته ایرانیان ارتزاق میکند، برای اپوزیسیون مانند تف سربالا و بیشتر. مایه آبروریزی است چرا که هر چهقدر هم که رضا پهلوی ژستهای دلسوزانه بگیرد کلیپهای جن گو لک بازیها و سوتیهای فراوانش او را رسوا خواهد کرد.
دیگر محور این آشوبها، مریم رجوی است، سرکرده سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین؛ سازمانی که کم نیستند خانوادههای ایرانی که بهخاطر جنایات این گروهک شوم عزادار شدهاند، پیکره ایرانزمین هنوز از نتیجهٔ اقدامات این گروهک منحوس زخمی است، بنابراین رجوی و دار و دستهاش هم هیچ شانسی برای رهبری اپوزیسیون ندارند و هنوز هم تنها ایدئولوژی آنها جنگ و خونریزی است چنانچه همواره از راهانداختن حمام خون در فردای براندازی نظام سخن میگویند.
دیگر شخصیتی که در اغتشاشات زن - زندگی - آزادی نقش داشته است، عبدالله مهتدی، رهبر حزب کومله است؛ فعالیت کومله بر اساس اسناد و شواهد تاریخی به زمستان ۵۷ بر میگردد و جالب است بدانید که قبل از پیروزی انقلاب هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد این گروهک در دوره رژیم ستمشاهی وجود داشته و همراه با مردم بر علیه این رژیم مبارزه کرده؛ حتی بعد از پیروزی انقلاب نیز اسمی از کومله وجود ندارد. بر همین اساس باتوجهبه وقوع انقلاب ۵۷ و بهوجودآمدن خلأ قدرت حکومت در مناطق کردنشین کشور، این گروه از فضای به وجود آمده علیالخصوص در شهر سنندج سوءاستفاده کرد و با ایجاد آشوب و ناامنی، سعی کرد تا حکومتی کمونیستی بر اساس آموزههای مائو را در این شهر برپا کند.
جنایات کومله یکی از دهشتناکترین جنایات تاریخ ایران است که برای اینکه با بخشی از آن آشنا شوید، قسمتی خاطرت شهید مصطفی چمران را ذکر میکنیم شهید چمران در روایت وقایع ۲۳ تیرماه ۵۸ میگوید: «در شهر مریوان ۲۵ پاسدار کُرد محلی زندگی میکردند و در مریوان خانه داشتند. تنها گناه آنها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمیخواستند از احزاب چپ طرفداری کنند. در تاریخ ۲۳ تیرماه ۵۸ صدها نفر از مسلمین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند. نیمی از آنها را کشتند و بقیه را مجروح کردند. یکی از مجروحان پاسدار را با موزائیک سربریده بودند و پیکر او را روی سنگفرشها و اتاقها کشیده بودند. نواری پهن از خون او همهجا را گلگون کرده بود. آنها دهان پاسداران را با نارنجک منفجر کرده و ریشهای آنها را سوزانده بودند. بدنش را با آتش سیگار سوزانده و سرش را با موزائیک جدا کردند».
میراثدار چنین گروه جنایتکاری چگونه میتواند، ادعای رهبری انقلاب ایران را بر عهده داشته باشد؟
آخرین محور اصلی رهبری اپوزیسیون نیز مترسکهای رسانهای این جریان یعنی مصی علینژاد و نازنین بنیادی هستند که جز حرفزدن و کارهای سخیفانه چیز دیگری در کارنامه ندارند و بههیچوجه نمیتوانند رهبری این جریان را بر عهده بگیرند، البته در جنوب شرق کشور نیز برخیها تلاش کردند تا از وضعیت موجود عبا و قبایی برای خود بدوزند و ادعای امیرالمؤمنین بودن کردند و خطبهها خواندند؛ اما غافل بودند از اینکه و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین!
شکست عملیات آبنباتقیچی
با فروکشکردن، اغتشاشات در کشور، جریان براندازی تمام امیدش را به تحریک مردم برای ایجاد آشوب در ایام سالگرد مهسا امینی متمرکز کرد، اما پس از گذشت یک سال از پروژه امنیتی اغتشاشات ۱۴۰۱ که باهدف براندازی و تجزیه ایران از سوی سرویسهای جاسوسی رژیم صهیونیستی و آمریکا به راه افتاده بود، اکنون براندازان خارجنشین، اعتراف کردهاند که این پروژه، شکستخورده است.
البته شکست این جریان ضدایرانی، از ابتدای اغتشاشات ۱۴۰۱ مشخص بود و باگذشت زمان و شکست مفتضحانه «شورای همبستگی» و دعواهای ادامهدار این جریان بر سر سهمخواهی، این شکست علنیتر شد.
اما بااینوجود، براندازان خارجنشین سعی میکردند که با دروغهای رسانهای و رویا فروشی، به افکار عمومی القا کنند که این پروژه هنوز پا برجاست. این جریان،سرمایهگذاری ویژهای برای سالگرد اغتشاشات داشت. اما اکنون، کسانی به این شکست اعتراف میکنند که سال گذشته قصد داشتند ظرف یک هفته، ایران را فتح کنند!
تلاش چندماهه عوامل ضدانقلاب و رسانههای وابسته به آنها برای آغاز مجدد اغتشاشات همزمان با سالگرد فوت مهسا امینی در ۲۵ شهریور، نیز کاری از پیش نبرد و ۲۵ شهریور در ایران کاملاً آرام و بدون چالش سپری شد و مردم بهجای آمدن در خیابان علیرغم فراخوان شاهزاده خودخواندهٔ ایران، ترجیح دادند از سفر خود در تعطیلات لذت ببرند و عملاً انقلاب آبنباتقیچی که با رهبری خالهخرسهها آغاز شده بود به شکست انجامید.
دیدید که اپوزیسیون برای اینکه بتواند موجی جدید در مرداب یخزده جریان شکستخوردهاش ایجاد کند، اقدام به سو قصد بر علیه جان پدر مهسا امینی کرد تا با فرار روبهجلو و متهمکردن نظام بتواند آتش زیر خاکستر را دوباره زنده کند؛ اما هوشیاری سربازان گمنام امامزمان(عج) آنها در این اقدام نیز رسوا کرد و اجازهٔ عرضاندام به جریان نفاق در کشور نداد.
این شکست مفتضحانه غربیها و اعوان و انصارشان نتیجه خونهای پاکی است که برای دفاع از حریم ولایت روی زمین ریخته شد و اجازه نداد مردم در گرداب دروِغپردازی رسانههای معاند به بیراهه بروند.
به قلم: علی ستاری فعال رسانهای استان هرمزگان
انتهای یادداشت/
- شهید رئیسی الگویی در تراز رئیسجمهور انقلابی است 1403/03/30 05:49
- مخاطب نامه رهبری، تمام آزادیخواهان عالم هستند 1403/03/29 08:24
- مشارکت در انتخابات ضامن استقلال کشور است 1403/03/28 15:51
- مشارکت در انتخابات، یعنی حمایت از کودکان غزه 1403/03/28 15:38